You are currently viewing سالگرد جنبش زن، زندگی، آزادی – کامبیز سخایی

سالگرد جنبش زن، زندگی، آزادی و رضا پهلوی به عنوان مامور سازمانهای امنیتی رژیم

کامبیز سخائی

در آستانه خیزش توده‌ای زنان و کارگران و روشنفکران و خلق‌های تحت ستم ایران که به احتمال قوی  خیلی زودتر از آنچه تصور می‌شود به فروپاشی رژیم اسلامی و سرنگونی حیوانات حاکم منجر خواهد شد، ضروری می‌دانیم به دو نکته اساسی توجهی خاص مبذول داریم.  نکته اول این است که درک اقشار و طبقات و گروه‌های اجتماعی مختلف از آزادی و توانایی‌ها و محدودیت‌های هر کدام را روشن و در مواردی افشا کنیم. این کار مستلزم تحلیل جامعه شناسانه و استروکتورال و روانکاوانه و فلسفی طبقات و گروه‌های مختلف اجتماعی است که می‌خواهند سهمی در حوادث اخیر و جامعه آینده ایران داشته باشند. نکته دوم این است که، با توجه به اینکه این بررسی عینی مواضع و جهت‌گیری‌های طبقات و اقشار و گروه‌های اجتماعی مذکور، به آشکارترین وجهی، در شعارها و مطالبات و رهنمودهایشان، خود را آشکار می‌سازند، لازم است که توانایی‌ها و محدودیت‌ها و حتی ضدیت برخی از آنها را با خواست‌های جنبش زن ، زندگی و آزادی عیان سازیم و اجازه ندهیم که این شعارها و مطالبات و رهنمودها به عنوان اظهار نظرهای شخصی و اختلاف سلیقه وعدم درک ضرورت ” وحدت کلمه“ مورد نظر خمینی و رضا پهلوی و ثابتی و شرکا ارزیابی گردند.

درمورد درکی که طبقات و اقشار و گروه‌های مختلف از آزادی دارند، می‌بایستی در وهله اول به آن درکی از آزادی اشاره کرد که این امر را یونیورسال و بی‌قید و شرط می‌داند و معتقد است که آزادی در ذات خود یعنی بی کرانه گی و نامتناهی بودن، یعنی گرفتار حد و مرز و قید و بند نبودن، یعنی فرمانبرداری نکردن و خودمختار بودن و حاکمیت بر سرنوشت خویش و تحقق آرزوها و امکانات نهفته در شخص و اجتماع. این همان شیوه زندگی و جهان‌بینی زنانه است که پرورش و تیمار هستی و بند از پای آن برداشتن را در زندگی پرستی و نکوداشت آن قابل تحقق می‌داند. این درک در عین حال همان درکی است که از شیوه زندگی و جهان‌بینی طبقه کارگر ناشی می‌شود. طبقه‌ای که بدون هیچ گونه چشم داشتی با کار و زحمت خود نیازهای بشر را برآورده می‌سازد و با خلق و تولید فرآورده‌هایی که موضوع این نیازهایند نوع انسان را غنی تر و غنی‌تر می‌کنند.  حتی مبارزه این طبقه برای دستیابی به شرایط بهتر زندگی هم از طریق اعتصاب صورت می‌گیرد که مستلزم همدلی و همیاری با دیگر انسان‌هایی است که در شرایط مشابهی قرار دارند و رهایی هر کارگر منفرد را منوط به رهایی همرزمان وی می نماید. بدون پیروزی کلکتیو، پیروزی فردی هیچ یک از کارگران هم تحقق نمی‌یابد. درک خاص طبقه کارگر از آزادی مبتنی بر آن جهان بینی و آن شیوه زندگی است که آفرینش خود و جهان و برآوردن نیازهای انسان را غایت هستی می‌داند نه استفاده از خود و دیگران برای ارضای خودشیفتگی. قدرت طبقه کارگر در این است که زندگی می‌آفریند، منتها تاکنون این عمل، یعنی عمل خلق و آفرینش زندگی، در چنگال مناسبات آقایی و بندگی سرمایه‌دارانه گرفتار بوده و نتوانسته است از محدوده تنگ منافع استثمارگران فرا رود. مبارزه طبقه کارگر برای آزادی به معنای رها کردن این توانمندی و پتانسیل خدا شدن انسان از چنگال سرمایه‌داری و عقل ابزاری است. آزادی بی‌قید و شرطی که طبقه کارگر خواستار آن است امکان تحقق این توانمندی را فراهم میسازد. بدیگر سخن، با برداشتن همه غل و زنجیرهایی که دست و پای انسان را بسته‌اند و توانایی‌های وی را به زندان او تبدیل کرده‌اند، انسان را به خدا تبدیل می‌کند، خدایی که  جهانش را می‌آفریند و جشن زندگی را برپا می‌دارد. در کنار زنان که زاینده زندگی و نگهبان آن و پرورش دهنده هستی اند و کارگران، که خالق و خدای جهانند و آزادیشان به معنای شکوفایی زندگی می باشد، روشنفکران را داریم که هستیشان در گرو پرواز آزاد اندیشه و خیال آفریننده آنهاست. تفکر، بدون آزادی بی‌قید و شرط ،  توان نفس کشیدن و زنده ماندن خود را از دست می‌دهد و متفکر را به پیچ و مهره ماشین فکری طبقات حاکم تبدیل می‌نماید. اندیشیدن، در جهان زیر سلطه سرمایه، به کلی از جنبه روشنفکرانه آن جدا شده است و نه فقط درغم پرواز اندیشه و خیال آفریننده نیست، بلکه این امور را دشمن خود می‌پندارد و وظیفه خویش را سرکوب روشنفکری و آزاد اندیشی می‌داند. نگاهی به دانشگاه‌ها و موسسات تحقیقاتی و اصولاً دیسیپلین‌های علمی و فلسفی موجود، هرگونه شبهه‌ای در این مورد را برطرف می‌سازد.

بنابراین، زنان و کارگران از زمره گروه‌ها و طبقاتی‌اند که هستی‌شان در گرو آزادی بی‌قید و شرط انسان و فراهم آوردن شرایط امکان تحقق این گونه آزادیست. در تقابل با این طبقات و گروه‌ها، بایستی از طبقه سرمایه‌دار و طبقات حاکم به طور اعم و مردسالاران و مسلمانان و امثالهم نام ببریم که منافعشان در گرو حفظ استثمار و سرکوب و سلطه و استفاده ابزاری از آدم و عالم قرار دارد.

 

 آزادی برای مردسالاران و مسلمانان یعنی استفاده از جسم و روح و خوبی‌های زنانه در عین تحقیر زن و تجاوز به او. درک مسلمان از آزادی مترادف است با امکان قتل و غارت و تجاوز به دیگران، به خصوص زنان. برای یک مسلمان آزادی یعنی باز گذاشتن دست من به تجاوز به تو. به همین ترتیب هم درک یک مرد سالار از آزادی به معنای انقیاد و به بند کشیدن زن میباشد. 

سرمایه‌دار چه درکی از آزادی دارد؟ درک وی از آزادی این است که شرایطی فراهم آورد که اکثریت اجتماع گرفتار چنان فقر و سیه روزی گردند که به میل خود به بردگی تن دهند و ثمره کار و خلاقیت خویش را به او واگذار نمایند. سرمایه‌دار و سرمایه‌داری شرایطی فراهم می‌کنند که خدا بودن انسان و توانمندی وی به خلق جهان تبدیل به کالایی شود که قابل فروش است و می‌تواند به دیگری واگذار گردد. تو گویی که من توانایی دیدن و شنیدن و اندیشیدن و… خود را به دیگری واگذار نمایم و خودم را از امکان بهره‌وری از این توانمندیها و تحقق آنها محروم نمایم. پس درک بورژوا از آزادی مترادف با امکان وی به تحمیل چنین شرایطی بر طبقه کارگر و زحمتکشان است و هرگاه که از آزادی وحکومت قانون و امنیت صحبت می‌کند، منظورش عبارتست از بدست آوردن امکان استثمار و بهره‌ کشی از انسانهائی که به بردگی کشانده شده اند و وضع قوانینی که تداوم این بردگی را ضمانت کنند. ضامن اجرای این امنیت و قانونیت هم، اراذل و اوباش و ساواک و سپاه و بسیج و یگان ویژه و پلیس و ارتشی هستند که بوسیله شاه و رهبر سازمان داده میشوند و به جان مردم می افتند. این است که حاج رضا پهلوی بعنوان یکی از وقیح ترین و ابله ترین سخنگویان این طبقه، یک خط در میان برای یگان ویژه و سپاه پاسداران و بسیج و جانوران مشابه پیام می‌فرستد و نگرانآنست که در آینده شغل شریف قتل و غارت و تجاوز این اهریمن خویان از دست برود. رضا پهلوی که اخیرا تصمیم گرفته به مزد بگیری از حکومت و سازمان‌های امنیتی رژیم اعتراف نماید، دیگر رسماً از عبارات کثیفی مثل ” وحدت کلمه“ هم استفاده می‌کند. عباراتی که ستون استراتژی خمینی برای سرکوب دگر اندیشان بود. البته این احتمال هم وجود دارد که مصاحبه اخیر حاج رضا را خود وزارت اطلاعات و یا سپاه پاسداران برای او نوشته باشند و وی اجازه نداشته که تغییری در متن آن بدهد. به هر حال، خواه ثابتی و خود حاجی این جملات را نوشته باشند و خواه وزارت اطلاعات، تفاوتی در ماهیت امر ایجاد نمی کند. غرض ما روشن کردن درک خاص طبقه حاکم از آزادی است. درکی که مترادف با امنیت است و این امنیت هم صرفا از طریق حکومت قانون برقرار میشود که آنهم چیزی نیست مگر امکان برابر همه اعضای این طبقه به استثمار و سرکوب کارگران. ضمانت اجرای این قانون هم اراذل و اوباشی اند از قبیل سپاه و یگان ویژه و ساواک و سومکا و امثالهم. در عین حال، سلطنت و اسلام، بعنوان دو نهادی که در تاریخ ما همواره وظیفه مقدس فوق را به عهده داشته‌اند، بار دیگر به یاری هم برخاسته و به صورتی شهوتناک به دنبال نابودی جنبشی هستند که کمر به برانداختن همه اشکال ستم و استبداد و استثمار بسته است. درست در زمانی که از کودک خردسال تا زن و مرد سالخورده با فحش و ناسزا، نه فقط رژیم ونیروهای سرکوبگر آن، بلکه، کلیت اسلام را هدف کینه و نفرت خود قرار داده‌اند و خواستار براندازی هرگونه ولایت و تعیین تکلیف می‌باشند، رضا پهلوی تازه به این فکر افتاده که ما نه فقط حق نداریم اسلام ستیز باشیم بلکه از همین امروز هم اجازه ابراز عقاید و آرزوهای خویش را نداریم و موظفیم با تکیه به اصل ” وحدت کلمه“، جاوید شاه گویان به پیشواز اوین و شکنجه و ناخن‌کشی‌ها و مصاحبه‌های تلویزیونی ثابتی برویم. ولی باید به حاج رضا پهلوی خدمت حاج آقا عرض کنم که کور خوانده‌ای و این تو بمیری از اون تو بمیری ها نیست. نه فقط نمی‌توانی اربابان فعلیت، یعنی وزارت اطلاعاتی ها را از تیررس ما خلاص کنی بلکه خودت را هم به زودی به پای میز محاکمه میکشیم و وادارت خواهیم کرد که حساب خیانت‌ها و جنایت‌ها و دزدی‌های خود و خاندانت را پس بدهی.

البته، همانطور که گفتیم، این سقوط اخلاقی و بی‌رحمی نسبت به آزادی‌خواهان و مبارزین، صرفاً امری فردی و روانشناسانه نیست که خاص رضا پهلوی و خامنه‌ای و ثابتی و لاجوردی و امثالهم باشد. این بورژوازی ایران است که تداوم هستی‌اش در گرو استثمار و سرکوب و تجاوز به خودبودگی کارگران و زحمتکشان می‌باشد. همانطور که ایثار و خلاقیت و تیمار انسان‌های دیگر و زیست جهان، بدون هیچ گونه چشم داشتی، ذات و ماهیت طبقه کارگر را شکل می‌دهد وبه همان دلیل که برپا داشتن جشن زندگی و عشق و پروای دیگران، مترادف با هستی زنانه است و بالاخره به همان علت که  پرواز اندیشه و خیال و آزادی بی‌قید و شرط آن روشنفکر را تعریف می‌کند. برمبنای این تحلیل از نقاط اشتراک بین درک کارگران و زنان و روشنفکران از آزادیست که، به اعتقاد ما، امکان همکاری و همیاری گسترده‌ای میان این سه فراهم آمده است. از طرف دیگر، برخوردیست که سرمایه‌ داران و مسلمانان و مردسالاران، با آزادی دارند. درک سرمایه‌داران و مسلمانان و مردسالاران، از آنجا که مبتنی بر نفی خودبودگی و حاکمیت بر سرنوشت خویش و خود آیینی دیگران است، خواهی نخواهی به لگد مال کردن آزادی و زنجیر نهادن برپای انسانها منجر می‌شود. سرمایه‌دار، آزادی را به حکومت قانون فرو می‌کاهد و قانون را ضامن حفظ روابط آقایی و بندگی، خرید و فروش نیروی کار، از خود بیگانگی انسان و تبدیل او به ملعبه دست نیروهایی می‌کند که سرنوشتش را رقم می‌زنند. درک مسلمان از آزادی مترادف با قتل و غارت و تجاوز و خلاصه نفی خود بودگی دیگران و به خصوص زنان است. آزادی در قاموس اسلام یعنی فراهم آوردن امکان تجاوز به دیگران و لگدمال کردن آزادی‌های آنها. درک مردسالار هم کم و بیش شبیه درک سرمایه‌دار و مسلمان است. وی نیز به صورتی شهوتناک از خوبی و مهربانی و پرورد گار هستی بودن زن سوء استفاده می‌کند و در عین حال زن و زنانگی را تحقیر می‌نماید و به دنبال به بند کشیدن آن است چرا که می‌خواهد این وابستگی به زن را از چشم خویش پنهان نماید و توهم استقلال و بی‌نیازی از دیگران را تداوم بخشد. این است که در هر سه مورد فوق، یعنی سرمایه‌داران، مسلمانان و مردسالاران، آزادی مترادف می‌شود با ولایت بر دیگران و صغیر و مهجور دانستن آنها. رعیت و صغیر و مهجور دانستن دیگران که ذاتی درک بورژوائی و اسلامی و مرد سالارانه از آزادیست، در سطح سیاسی به صورت ادعاهای حاج رضا پهلوی مبتنی بر وکیل مردم بودن و تمجید  از خفقان و تحمیل ” وحدت کلمه“ به مردم و این قبیل مزخرفات، بیان میشود و در میان مسلمانان درقالب نهادهائی مثل ولایت فقیه و مرجع تقلید و معصومیت امام و پیغمبرتجسم میابد و در مردسالاری به صورت تجاوز به حریم زنان و بی‌اهمیت جلوه دادن همه دستاوردهای زنانه خود را نشان می‌دهد.

            جنبش انقلابی ایران با مطرح کردن درخواست‌های اونیورسال و آزادیخواهانه زنان و کارگران و روشنفکران محملی بوجود آورده که گروههای اجتماعی دیگر مثل خلقهای ستم دیده و معتقدین به باورهای غیر اسلامی و ضد اسلامی و خلاصه همه ستمدیدگان ملی و قومی و جنسی و عقیدتی، رهایی خود را در آیینه آن مجسم ببینند. بکوشیم که هرچه زودتر آمال و آرزوهای این جنبش را تحقق دهیم. 

۳۱ آگوست ۲۰۲۳